چرک نویس

ولحظه به لحظه رویامان را بنویسیم و خط زنند وباز بنویسیم و باز خط زنیم و باز بخوانیم و باز بنویسیم و باز خط زنند و باز...

چرک نویس

ولحظه به لحظه رویامان را بنویسیم و خط زنند وباز بنویسیم و باز خط زنیم و باز بخوانیم و باز بنویسیم و باز خط زنند و باز...

امیر گفت مستید ،گفتیم نیستیم و ریسه های خنده مان را آویختیم سردرِرستوان.
به بچه ها گفتم کلرو فرنک آندروود یک نفر هستند .یک نفر در قامت دوبدن .بعد فکر کردم یکی بودن چقدر وحشتناک است و این وحشت را می فهمیدیم .من و او ،یک جا توی تاریکی،وقتی همه داشتند توی مستی می رقصیدند ،آمده بودم بهش بگویم برویم جایی که سکوت باشد وبتوان ساعت ها حرف زد.سرم را برده بودم نزدیکش و دهانش را چسبانده بودم به گوشَم.توی گوشم گفته بود برویم یک جای ساکت بنشینیم به حرف زدن .دلم ریخته بود و ترسی از عشق زده بود به سرم.
پیتزاها آمد و ما مست نبودیم ؛امیرگفت:مستید!

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی