چرک نویس

ولحظه به لحظه رویامان را بنویسیم و خط زنند وباز بنویسیم و باز خط زنیم و باز بخوانیم و باز بنویسیم و باز خط زنند و باز...

چرک نویس

ولحظه به لحظه رویامان را بنویسیم و خط زنند وباز بنویسیم و باز خط زنیم و باز بخوانیم و باز بنویسیم و باز خط زنند و باز...

یه وقتایی مامان فکر می کنه من هنوز همون دختر کوچولوی دبستانیم ،همون صبحای زود  که از هول دیر رسیدن در حالیکه دستم به موهامه میرم تو آشپزخونه که بطری آبمو بردارم ،یهو از پشت موهامو میگیره و میگه تکون نخور تا ببافمش بعدم سنجاق سیاهایی رو که گرفته به دندونش فرو میکنه تو موهای ریز کنار گوشم که از زیر مقنعه ژولیده و نا مرتب بیرون نزنه ...

همون وقتی که دولا شدم واسه بستن بند کتونیام ،بهم میگه سرت رو بگیر بالا ،نگاش که میکنم عینکمو میذاره رو چشمام بعدم می خنده و میگه دیدی باز داشتی جا میذاشتیش ،باید یه بند بخرم آویزون گردنت کنی!

همون روزایی که با یه لقمه میاد دنبالم  و وقتی می بینه دستام پر وسیلست میگه آ کن بذارم تو دهنت...

مامان تو که هستی من همون دختر دبستانیم ،تو نباشی  هیچکس نگران موهای ریز کنار گوشم،جا موندن عینکم یا صبحونه نخوردنم نیست .... 

مامان تو همیشه باش ،من یه وقتایی دلم میخواد همون دختر دبستانی باشم ....

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی