چرک نویس

ولحظه به لحظه رویامان را بنویسیم و خط زنند وباز بنویسیم و باز خط زنیم و باز بخوانیم و باز بنویسیم و باز خط زنند و باز...

چرک نویس

ولحظه به لحظه رویامان را بنویسیم و خط زنند وباز بنویسیم و باز خط زنیم و باز بخوانیم و باز بنویسیم و باز خط زنند و باز...


این آفتابی که عصرای پاییز از پنجره میاد تو یکی از نشونه هاییه که بفهمم مهر اومده و چند ساعت دیگه هوا تاریک میشه ، عصرای جمعه ،همون جمعه هایی که مامان پنج شنبش پسته تازه خریده بوده و تو یه کاسه ی لب پر شده ی ابی فیروزه ای میاره تو اتاقم،همون روزایی که دلت میخواد کتابیو که تازه از نشر افق خریدی و باز کنی و زیر آفتاب شروع کنی به خوندنش،چادر نماز گلدار مامانو که سالهاست باهاش نماز میخونه رو بکشی رو خودت و با همه ی قلب و روحت حس کنی افتابی رو که فقط نیمه دوم سال از پنجره نشیمن میاد تو ...

حالا افتاب نیومده تو خونه و با موندنش پشت پنجره همه ی معادلات منو بهم ریخته ؛نوک انگشتامو هر چقدرم عمیق بو می کنم بوی پسته تازه نمیده اما این باعث نمیشه که سه تار کامکارهارو نذارم و ازین عصر مهر لذت نبرم  و ثبتش نکنم  .خدارو چه دیدین شاید ساعت یه ربع به پنجم چایی دم کردم و فراز و فرود حسن گلپایگانی و گذاشتم تا با هر خط آوازش بفهمم که این روح عاشقمه که حتی از نورآفتاب پشت پنجره ذوق میکنه و تا کجاها که نمیره و داستان وخاطره که نمی سازه ....

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی